شماره ٣٨٤: چه خوش بودي دلا گر روي او هرگز نمي ديدي

چه خوش بودي دلا گر روي او هرگز نمي ديدي
جفاهاي چنين از خوي او هرگز نمي ديدي
سخن هايي که در حق تو سر زد از رقيب من
گرت مي بود دردي سوي او هرگز نمي ديدي
بدين بد حالي افکندي مرا اي چشم تر آخر
چه بودي گر رخ نيکوي او هرگز نمي ديدي
ز اشک نااميدي کاش اي دل کور مي گشتي
که زينسان غير را پهلوي او هرگز نمي ديدي
ترا سد کوه محنت کاشکي پيش آمدي وحشي
که مي مردي و راه کوي او هرگز نمي ديدي