شماره ٣٣٥: پيش تو بسي از همه کس خوارترم من

پيش تو بسي از همه کس خوارترم من
زان روي که از جمله گرفتارترم من
روزي که نماند دگري بر سر کويت
داني که ز اغيار وفادار ترم من
بر بي کسي من نگر و چاره من کن
زان کز همه کس بي کس و بي يارترم من
بيداد کني پيشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشي کز که ستمکار ترم من
وحشي به طبيب من بيچاره که گويد
کامروز ز ديروز بسي زارترم من