در آغاز محبت گر وفا کردي چه مي کردم
دل من برده بنياد جفا کردي چه مي کردم
هنوزم مبتلا نا کرده کشت از تيغ استغنا
دلم را گر به لطفي مبتلا کردي چه مي کردم
نگار آشنا کش دلبر بيگانه سوز من
مرا با خويشتن گر آشنا کردي چه مي کردم
بجز جور و جفا کردي نکرد آن مه بحمداله
اگر بعد از وفا اين کارها کردي چه مي کردم
شدم آگاه زود از خوي آن بيداد جو وحشي
دلم گر خو به آن شوخ بلا کردي چه مي کردم