ما چو پيمان با کسي بستيم ديگر نشکنيم
گر همه زهرست چون خورديم ساغر نشکنيم
پيش ما ياقوت ياقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اينست يعني قدر گوهر نشکنيم
هر متاعي را در اين بازار نرخي بسته اند
قند اگر بسيار شد ما نرخ شکر نشکنيم
عيب پوشان هنر بينيم ما طاووس را
پاي پوشانيم اما هرگزش پر نشکنيم
ما درخت افکن نه ايم آنها گروهي ديگرند
با وجود سد تبر، يک شاخ بي بر نشکنيم
به که وحشي را در اين سودا نيازاريم دل
بيش از اينش در جراحت نوک نشتر نشکنيم