شماره ٢٧٩: آمدم از سرنو بر سر پيوند قديم

آمدم از سرنو بر سر پيوند قديم
نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قديم
آمدم من به سر گريه خود به که تو نيز
بر سر ناز خود آيي و شکرخند قديم
به وفاي تو که تا روز قيامت باقيست
عهد ديرين به قرار خود و سوگند قديم
نخل تو يک دو ثمر داشت به خامي افتاد
من و پروردن آن نخل برومند قديم
بهر آن حلقه به گوشيم که بوديم اي باد
برسان بندگي ما به خداوند قديم
خلوتي خواهم و در بسته ويک محرم راز
که گشايم سر راز و گله اي چند قديم
وحشي آن سلسله نو کرد که آيند ز نو
پندگويان قديمي به سر پند قديم