شماره ٢٦٩: ما چون ز دري پاي کشيديم کشيديم

ما چون ز دري پاي کشيديم کشيديم
اميد ز هر کس که بريديم ، بريديم
دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند
از گوشه بامي که پريديم ، پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندي و رميديم ، رميديم
کوي تو که باغ ارم روضه خلد است
انگار که ديديم نديديم، نديديم
سد باغ بهار است و صلاي گل و گلشن
گر ميوه يک باغ نچيديم ، نچيديم
سرتا به قدم تيغ دعاييم و تو غافل
هان واقف دم باش رسيديم، رسيديم
وحشي سبب دوري و اين قسم سخنها
آن نيست که ما هم نشنيديم ، شنيديم