شماره ٢٦٤: دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
در هم شکست بند و در بند خانه هم
برخاست باد شرطه و زورق درست ماند
از موج خيز رستم و ديدم کرانه هم
آن مرغ جغد شيوه که سوي تو مي پريد
بال و پرش بسوختم و آشيانه هم
گر ديگر از پي تو دوم داد من بده
مهميز کن سمند و بزن تازيانه هم
وحشي چرا به ننگ نميري که پيش او
از غير کمتري ، ز سگ آستانه هم