ما در مقام صبر فشرديم گام خويش
يک گام آن طرف ننهيم از مقام خويش
اين مرغ تنگ حوصله را دانه اي بس است
صياد ما به دانه چه آراست دام خويش
فارغ نشين که حسن به هر جا که جلوه کرد
مخصوص هيچکس نکند لطف عام خويش
دل شد کبوتر لب بامي که سد رهش
سازند دور و باز نشيند به بام خويش
وحشي رميده ايست که رامش کسي نساخت
آهوي دشت را نتوان ساخت رام خويش