مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
وه چه غوغا که نه در خانه من بود امروز
واي بر غير اگر يک دو سه روزي ماند
با من اين نوع که جانانه من بود امروز
بي لبت خون دلي بود که دورم مي داد
مي که در ساغر و پيمانه من بود امروز
بسکه شب قصه ديوانگي از من سر زد
بر زبان همه افسانه من بود امروز
شرح ويرانگي جغد غم از وحشي پرس
زانکه يک لحظه به ويرانه من بود امروز