شماره ٢٢٣: دل و طبع خويش را گو که شوند نرم خوتر

دل و طبع خويش را گو که شوند نرم خوتر
که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر
گله گر کنم ز خويت بجز اينقدر نباشد
که شوند اگر تو خواهي قدري ازين نکوتر
همه رنگ حيله بينم پس پرده فريبت
برو اي دو رو که هستي ز گل دور و دوروتر
تو نه مرغ اين شکاري پي صيد ديگري رو
که عقاب ديگر آمد به شکار اين کبوتر
نه خوش آمده است وحشي تو غريب خوش ادايي
همه طرز تازه گويي، ز تو کيست تازه گوتر