شماره ٢٢١: که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآيد

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآيد
کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آيد
رسيد بار دگر بار حسن حکم چه باشد
دگر که از نظر افتد که باز در نظر آيد
ز سوي مصر به کنعان عجب رهيست که باشد
هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آيد
کمينه خاصيت عشق جذبه ايست که کس را
ز هر دري که برانند بيش ، بيشتر آيد
سبو به دوش و صراحي به دست و محتسب از پي
نعوذبالله اگر پاي من به سنگ بر آيد
مگو که وحشيم آمد ز پي اگر بروم من
چه مانع است نيايد چرا به چشم و سر آيد