سرت از غرور خوبي به کسي فرو نيايد
سر اين غرور کردم که کمي درو نيايد
بحلي ز من اگر چه همه باد برد نامم
که کسي به کوي خوبان پي آبرو نيايد
دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد
که بغير داغ کاري ز تو تند خو نيايد
ز بلاي چشم شوخت نگريختم ز خود هم
به نگاه کن سفارش که به جستجو نيايد
تو بگوي مردي است اين به کجا رود اسيري
سر راه تو نگيرد به طواف کو نيايد
تو به من گذار وحشي که غم تو من بگويم
که تو در حجاب عشقي ز تو گفتگو نيايد