شماره ١٩٣: هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد

هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
چشمم به کف پاي کسي سوده نگردد
آلوده نيم چون دگران اين هنرم هست
کز صحبت من هيچکس آلوده نگردد
پروانه ام و عادت من سوختن خويش
تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد
با بلهوس از پاکي دامان تو گفتم
تا باز به دنبال تو بيهوده نگردد
وحشي ز غمش جان تو فرسود عجب نيست
جانست نه سنگست که فرسوده نگردد