خوش آن روزي که زنجير جنون بر پاي من باشد
به هر جا پا نهم از بيخودي غوغاي من باشد
خوش آن عشقي که در کوي جنونم خسروي بخشد
جهان پر لشکر از اشک جهان پيماي من باشد
هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده داري ها
که در هر گوشه اي افسانه سوداي من باشد
خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساري
جهاني لاله زار چشم خون پالاي من باشد
مرا ديوانه سازد اين هوس وحشي که از ياري
مهي را گوش بر افسانه شبهاي من باشد