بتان که اهل تعلق به قيد شان بندند
غريب سخت دلي چند سست پيوندند
تهيه سبب گريه هاي چون زهر است
شکر فشاني اينان که در شکر خندند
در اين جريده افسوس رنگ معني نيست
چنين نگاشته مطبوع صورتي چندند
به رود نيل فکندند ديده پدران
جماعتي که از ايشان بهينه فرزندند
فغان که نغمه سرايان گل نيند آگه
که هست رنگي و بويي بدانچه خرسندند
حقوق خدمت سد ساله لعب اطفال است
به کشوري که در آن کودکان خداوندند
ز شور اين نمکينان جز اين نيايد کار
که بر جراحت وحشي نمک پراکندند