شماره ١٤٣: بود آن وقتي که دشنام تو خاطر خواه بود

بود آن وقتي که دشنام تو خاطر خواه بود
بنده بوديم و زبان ماجرا کوتاه بود
حق ياريهاي سابق گر نبستي راه نطق
درجواب اين که گفتي نکته اي در راه بود
پيش ازينم جان فزودي لذت دشنام او
اله اله از چه امروز اينچنين جانکاه بود
گو مده فرمان که ديگر نيست دل فرمان پذير
حکم او مي رفت چنداني که اينجا شاه بود
سالها هم بگذرد وحشي که سويش نگذرم
تا نپنداري که خشم ما همين يک ماه بود