ملول از زهد خويشم ساکن ميخانه خواهم شد
حريف ساغر و هم مشرب پيمانه خواهم شد
اگر بيند مرا طفلي به اين آشفتگي داند
که از عشق پري رخساره اي ديوانه خواهم شد
شدم چون رشته اي از ضعف و دارم شادمانيها
که روزي يار، با آن گوهر يکدانه خواهم شد
به هر جا مي رسم افسانه عشق تو مي گويم
به اين افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد
مگو وحشي کجا مي باشد و منزل کجا دارد
کجا باشم مقيم گوشه ويرانه خواهم شد