کار خوبي نه بگفت دگران بايد کرد
هر چه فرمان بدهد حسن چنان بايد کرد
تيغ تيز و دل بي رحم چرا داده خدا
جوي خون بر در بيداد روان بايد کرد
گاه باشد که مروت ندهد رخصت جور
چون بود مصلحت ناز همان بايد کرد
سنت ملت خوبيست که با صاحب عشق
دوستي از دل و خصمي به زبان بايد کرد
گو زبان درد سر عاشق و معشوق مده
چيست پوشيده از ايشان که چنان بايد کرد
وحشي آزار حريفان کند از کم ظرفي
دفع بدمستيش از رطل گران بايد کرد