شماره ١٢٢: جانان نظري کو ز وفا داشت ندارد

جانان نظري کو ز وفا داشت ندارد
لطفي که از اين پيش به ما داشت ندارد
رحمي که به اين غمزده اش بود نماندست
لطفي که به اين بي سرو پا داشت ندارد
آن پادشه حسن ندانم چه خطا ديد
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد
گر يار خبردار شود از غم عاشق
جوري که به اين قوم روا داشت ندارد
وحشي اگر از ديده رود خون عجبي نيست
کان گوشه چشمي که به ما داشت ندارد