خوش نيست هرزمان زدن از جور يار داد
ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد
شد يار و غير و داد قرار جفا به ما
ياران نمي توان به خود اينها قرار داد
رفت وز دست اهل تظلم عنان کشيد
داد از عنان کشيدن آن شهسوار داد
آن ترک ظلم پيشه دگر مي رود که باز
از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد
وحشي تو ظلم ديده و آن ترک تند خوست
ترسم که سر زند ز تو بي اختيار داد