شماره ٩٥: مي توانم بود بي تو ، تاب تنهاييم هست

مي توانم بود بي تو ، تاب تنهاييم هست
امتحان صبر خود کردم شکيبايم هست
حفظ ناموس تو منظور است مي داني تو هم
ورنه سد تقريب خوب از بهر رسواييم هست
سوي تو گويم نخواهد آمد اما مي شنو
ايستاده بر در دل سد تقاضاييم هست
ني همين داد تغافل مي دهد خود راي من
اندکي هم در مقام رشک فرماييم هست
گر شراب اينست کاندر کاسه من مي رود
پرخماري در پي اين باده پيماييم هست
گرچه هيچم ، نيستم همچون رقيبان در به در
امتيازي از هوسناکان هر جاييم هست
وحشيم من کي مرا وحشت گذارد پيش تو
گر چه مي دانم که در بزم تو گنجاييم هست