تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نيست
عشق خود نيست اگر تا نفس آخر نيست
اثر شيوه منظور کند هر چه کند
ميل اين فتنه نخست از طرف ناظر نيست
عيب مجنون مکن اي منکر ليلي که ز دور
حالتي هست که آن بر همه کس ظاهر نيست
ديده گستاخ نگاهست بر آن مست غرور
در کمينگاه نظر غمزه مگر حاضر نيست
همه جا جلوه حسن تو و مشتاق وصال
همه تن ديده و بر نيم نظر قادر نيست
وحشي آن چشم کزو نيست ترا پاي گريز
بست چون پاي تو بي سلسله گر ساحر نيست