کس به بزم دلبران از دور گردان پيش نيست
قرب نزديکان مجلس حرف و صوتي بيش نيست
در صلات عاشقان دوري و تنهاييست رکن
گو قضا کن طاعت خود هر که اينش کيش نيست
ما نکو دانيم طور حسن دور افتاده دوست
قرب ارزاني به مشتاقي که دور انديش نيست
بر سر خوانند نزديکان وليکن لطف شاه
منتظر جز بر ره دريوزه درويش نيست
انگبين زهر هلاک تست با دوري بساز
اي مگس مرگ تو در نوش است اندر نيش نيست
دلبران وحشي حکيمانند ضايع کي کنند
مرهم خود را بر آن دل کز محبت ريش نيست