اي همنفسان بودن وآسودن ما چيست
ياران همه کردند سفر بودن ما چيست
بشتاب رفيقا که عزيزان همه رفتند
ساکن شدن و راه نپيمودن ما چيست
اي چرخ همان گير که از جور تو مرديم
هر دم المي بر الم افزودن ما چيست
گر زخم غمي بر جگر ريش نداريم
رخساره به خون جگر آلودن ما چيست
وحشي چو تغافل زده از ما گذرد يار
افتادن و بر خاک جبين سودن ما چيست