مريض عشق اگر سد بود علاج يکيست
مرض يکي و طبيعت يکي، مزاج يکيست
تمام در طلب وصل و وصل مي طلبيم
اگر يکيم و اگر سد که احتياج يکيست
اگر چه مانده اسير است همچنان خوش باش
که منتهاي ره کاروان حاج يکيست
فريب تاج مرصع مده به سربازان
که ترک سر بر اين جمع و ننگ تاج يکيست
همين منادي عشقست در درون خراب
که آنکه مي دهد اين ملک را رواج يکيست
چه جاي زحمت و راحت که پيش پاي طلب
حرير نسترن و نشتر زجاج يکيست
بجز فساد مجو وحشي از طبيعت دهر
که وضع عنصر و تأليف امتزاج يکيست