شماره ٦٥: اي مدعي از طعن تو ما را چه ملالست

اي مدعي از طعن تو ما را چه ملالست
بارد و قبول تو چه نقص و چه کمالست
گيرم که جهان آتش سوزنده بگيرد
بي آب شود جوهر ياقوت محالست
اينجا سر بازارچه لعل فروشيست
مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفالست
مارا به هما دعوي پرواز بلند است
باري تو چه مرغي و کدامت پر و بالست
با بلبل خوش لهجه اين باغ چه لافد
سوسن به زبان آوري خويش که لالست
خوش باشد اگر هست کسي را سر پيکار
ناورد گه ما سر ميدان خيالست
خاموش نشين وحشي اگر صاحب حالي
کاينها که تو گفتي و شنيدي همه قالست