خيز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پايه قدر ناز را
عشوه پرست من بيا، مي زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگيان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعله جمال تو
قصه به کوتهي کشد شمع زبان دراز را
آن مژه کشت عالمي تا به کرشمه نصب شد
واي اگر عمل دهي چشم کرشمه ساز را
نيمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نيم نظر اجازه ده نرگس نيم باز را
وعده جلوه چون دهي قدوه اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
وحشيم و جريده رو کعبه عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافله نياز را