شماره ٥٤٩: اي از جمال حسن تو عالم نشانه اي

اي از جمال حسن تو عالم نشانه اي
مقصود حسن توست و دگرها بهانه اي
نقاش را اگر ز جمال تو قبله نيست
مقصود او چه بود ز نقشي و خانه اي
اي صد هزار شمع نشسته بدين اميد
گرد تنور عشق تو بهر زبانه اي
اي حلقه هاي زلف خوشت طوق حلق ما
سازيد مرغ روح در آن حلقه لانه اي
گويي ميان مجلس آن شاه کي رسم
ني آن کرانه دارد و ني اين ميانه اي
اين داد کيست مفخر تبريز شمس دين
زان دولتي که داد درختي ز دانه اي