من ز گوش او بدزدم حلقه ديگر نهان
تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان
بر رخم خطي نبشت و من نهان مي داشتم
زين سپس پنهان ندارم هر کي خواند گو بخوان
طوق زر عشق او هم لايق اين گردن است
بشکند از طوق عشقش گردن گردن کشان
کوس محمودي همه بر اشتر محمود باد
بار دل هم دل کشد محرم کجا باشد زبان
آينه آهن دلي بايد که تا زخمش کشد
زخم آيينه نباشد درخور آيينه دان
ليک روي دوست بيني بي خبر باشي ز زخم
چون زنان مصر بيخود در جمال يوسفان
صد هزاران حسن يوسف در جمال روي کيست
شمس تبريزي ما آن خوش نشين خوش نشان