ناله بلبل بهار کنيم
تا بدان بلبلان شکار کنيم
کار او ناز و کار ما لابه است
گر نناليم پس چه کار کنيم
در گلستان رويم و گل چينيم
بر سر عاشقان نثار کنيم
اندرآييم مست در بازار
همه را مست و بي قرار کنيم
سيم با يار خوش عذار خوريم
خدمت چشم پرخمار کنيم
کس نداند خداي داند و بس
عيش هايي که با نگار کنيم
تو اگر رازدار ما باشي
راز را با تو آشکار کنيم
مي گريزند خلق از تاتار
خدمت خالق تبار کنيم
بار کردند اشتران بگريز
رختمان نيست ما چه بار کنيم
خلق خيزان کنند و ما بر بام
اشتر مردمان شمار کنيم