مي خرامد جان مجلس سوي مجلس گام گام
در جبينش آفتاب و در يمينش جام جام
مي خرامد بخت ما کو هست نقد وقت ما
مشنو اي پخته از اين پس وعده هاي خام خام
جاء نصر الله حقا مستجيبا داعيا
ان تعالوا يا کرامي و ادخلوا بين الکرام
قال ان الله يدعوا اخرجوا من ضيقکم
ان عقبا ملتقانا مشعر البيت الحرام
ترجمانش اين بود کز خود برون آييد زود
ور نه هر دم بند باشد هر دو گامي دام دام
از خودي بيرون رويم آخر کجا در بيخودي
بيخودي معني است معني باخودي ها نام نام
ان تکن اسما فاسم بالمسمي مازج
لا کاسم شبه غمد و المسمي کالحسام
مجلس خاص اندرآ و عام را وادان ز خاص
اي درونت خاص خاص و اي برونت عام عام