شماره ٧٤٢: زنهار مرا مگو که پيرم
زنهار مرا مگو که پيرم
پيري و فنا کجا پذيرم
من ماهي چشمه حياتم
من غرقه بحر شهد و شيرم
جز از لب لعل جان ننوشم
غير سر زلف او نگيرم
گر کژ نهدم کمان ابرو
در حکم کمان او چو تيرم
انداخته اي چو تير دورم
برگير که از تو ناگزيرم
پرم تو دهي چرا نپرم
ميرم چو تويي چرا بميرم