ميان ما درآ ما عاشقانيم
که تا در باغ عشقت درکشانيم
مقيم خانه ما شو چو سايه
که ما خورشيد را همسايگانيم
چو جان اندر جهان گر ناپديديم
چو عشق عاشقان گر بي نشانيم
وليک آثار ما پيوسته توست
که ما چون جان نهانيم و عيانيم
هر آن چيزي که تو گويي که آنيد
به بالاتر نگر بالاي آنيم
تو آبي ليک گردابي و محبوس
درآ در ما که ما سيل روانيم
چو ما در فقر مطلق پاکبازيم
بجز تصنيف ناداني ندانيم