خداوندا مده آن يار را غم
مبادا قامت آن سرو را خم
تو مي داني که جان باغ ما اوست
مبادا سرو جان از باغ ما کم
هميشه تازه و سرسبز دارش
بر او افشان کرامت ها دمادم
معظم دارش اندر دين و دنيا
به حق حرمت اسماي اعظم
وجودش در بني آدم غريب است
بدو صد فخر دارد جان آدم
مخلد دار او را همچو جنت
که او جنات جنات است مبهم
ز رنج اندرون و رنج بيرون
معافش دار يا رب و مسلم
جهان شاد است وز او صد شکر دارد
که عيسي شکرها دارد ز مريم
دعاهايي که آن در لب نيايد
که بر اجزاي روح است آن مقسم
مجاب و مستجابش کن پي او
که تو داناتري والله اعلم