گرم درآ و دم مده باده بيار اي صنم
لابه بنده گوش کن گوش مخار اي صنم
فوق فلک مکان تو جان و روان روان تو
هل طربي که برکند بيخ خمار اي صنم
اين دو حريف دلستان باد قرين دوستان
جيم جمال خوب تو جام عقار اي صنم
مرغ دل عليل را شهپر جبرئيل را
غير بهشت روي تو نيست مطار اي صنم
خمر عصير روح را نيست نظير در جهان
ذوق کنار دوست را نيست کنار اي صنم
معجز موسوي تويي چون سوي بحر غم روي
از تک بحر برجهد گرد و غبار اي صنم
جام پر از عقار کن جان مرا سوار کن
زود پياده را ببين گشته سوار اي صنم
مرکب من چو مي بود هر عدميم شي ء بود
موجب حبس کي بود وام قمار اي صنم
هين که فزود شور من هم تو بخوان زبور من
کرد دل شکور من ترک شکار اي صنم