عاشقي و آنگهاني نام و ننگ
او نشايد عشق را ده سنگ سنگ
گر ز هر چيزي بلنگي دور شو
راه دور و سنگلاخ و لنگ لنگ
مرگ اگر مرد است آيد پيش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جاني برم بي رنگ و بو
او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ
جور و ظلم دوست را بر جان بنه
ور نخواهي پس صلاي جنگ جنگ
گر نمي خواهي تراش صيقلش
باش چون آيينه پرزنگ زنگ
دست را بر چشم خود نه گو به چشم
چشم بگشا خيره منگر دنگ دنگ