هله زيرک هله زيرک هله زيرک هله زوتر
هله کز جنبش تو کار همه نيکوتر
بدوان از پي مردان بنگر از چپ و راست
جسته از سنگ ستاره ز قمر مه روتر
يک به يک پيش تو آيند چو از جا بروي
همچو من بسته کمرها ز شکر خوش خوتر
در گلشن بگشايد ز درون صورت عشق
صورتش چون گل سرخ از گل تر خوش بوتر
عشق داوود شود آهن از او نرم شود
شير آهو شود آن جا وزو آهوتر
هر يکي ذره شود عيسي و عيسي نفسي
مرگ جان بخش شود بلک ز جان دلجوتر
اندر آن حال اگر ماه ببوسد لب تو
گوييش خيز برو از بر ما آن سوتر
دل من پرسخنست ار چه دهان بربستم
تا بگويد خردي کوست ز ما خوشگوتر