شماره ٢٥٠: دارد درويش نوش ديگر
دارد درويش نوش ديگر
و اندر سر و چشم هوش ديگر
در وقت سماع صوفيان را
از عرش رسد خروش ديگر
تو صورت اين سماع بشنو
کايشان دارند گوش ديگر
صد ديگ به جوش هست اين جا
دارد درويش جوش ديگر
همزانوي آنک تش نبيني
سرمست ز مي فروش ديگر
درويش ز دوش باز مست است
غير شب و روز دوش ديگر
ماييم چو جان خموش و گويا
حيران شده در خموش ديگر