مرا يارا چنين بي يار مگذار
ز من مگذر مرا مگذار مگذار
به زنهارت درآمد جان چاکر
مرا در هجر بي زنهار مگذار
طبيبي بلک تو عيسي وقتي
مرو ما را چنين بيمار مگذار
مرا گفتي که ما را يار غاري
چنين تنها مرا در غار مگذار
تو را اندک نمايد هجر يک شب
ز من پرس اندک و بسيار مگذار
مينداز آتش اندک به سينه
که نبود آتش اندک خوار مگذار
دمم بگسست ليکن بار ديگر
ز من بشنو مرا اين بار مگذار