دوش دل عربده گر با کي بود
مشت کي کردست دو چشمش کبود
آن دل پرخواره ز عشق شراب
هفت قدح از دگران برفزود
مست شد و بر سر کوي اوفتاد
دست زنان ناگه خوابش ربود
آن عسسي رفت قبايش ببرد
وان دگري شد کمرش را گشود
آمد چنگي بنوازيد تار
جست ز خواب آن دل بي تار و پود
ديد قبا رفته خمارش نماند
ديد زيان کم شد سوداي سود
ديدش ساقي که در آتش فتاد
جام گرفت و سوي او شد چو دود
بر غم او ريخت مي دلگشا
صورت اقبال بدو رو نمود
بخت بقا يافت قبا گو برو
ذوق فنا ديد چه جويد وجود
عالم ويرانه به جغدان حلال
باد دو صد شنبه از آن جهود
ما چو خرابيم و خراباتييم
خيز قدح پر کن و پيش آر زود
اين قدح از لطف نيايد به چشم
جسم نداند مي جان آزمود
زان سوي گوش آمد اين طبل عيد
در دلش آتش بزن افغان عود
بس کن و اندر تتق عشق رو
دلبر خوبست و هزاران حسود