خنده از لطفت حکايت مي کند
ناله از قهرت شکايت مي کند
اين دو پيغام مخالف در جهان
از يکي دلبر روايت مي کند
غافلي را لطف بفريبد چنان
قهر ننديشد جنايت مي کند
وان يکي را قهر نوميدي دهد
يأس کلي را رعايت مي کند
عشق مانند شفيعي مشفقي
اين دو گمره را حمايت مي کند
شکرها داريم زين عشق اي خدا
لطف هاي بي نهايت مي کند
هر چه ما در شکر تقصيري کنيم
عشق کفران را کفايت مي کند
کوثر است اين عشق يا آب حيات
عمر را بي حد و غايت مي کند
در ميان مجرم و حق چون رسول
بس دوادو بس سعايت مي کند
بس کن آيت آيت اين را برمخوان
عشق خود تفسير آيت مي کند