بار ديگر يار ما هنباز کرد
اندک اندک خوي از ما بازکرد
مکرهاي دشمنان در گوش کرد
چشم خود بر يار ديگر باز کرد
هر دم از جورش دل آرد نو خبر
غم دل ترسنده را غماز کرد
رو ترش کردن بر ما پيشه ساخت
يک بهانه جست و دست انکاز کرد
اي دريغا راز ما با همدگر
کو دگر کس را چنين همراز کرد
اي دل از سر صبر را آغاز کن
زانک دلبر جور را آغاز کرد
عقل گويد کاين بدانديشي مکن
او از آن ماست بر ما ناز کرد
مي دهد چون مه صلاح الدين ضيا
کارغنون را زهره جان ساز کرد