يا رب اين بوي که امروز به ما مي آيد
ز سراپرده اسرار خدا مي آيد
بوستان را کرمش خلعت نو مي پوشد
خستگان را ز دواخانه دوا مي آيد
در نمازند درختان و به تسبيح طيور
در رکوعست بنفشه که دوتا مي آيد
هر چه آمد سوي هستي ره هستي گم کرد
که ز مستي نشناسد که کجا مي آيد
از يکي روح در اين راه چو رو واپس کرد
اصل خود ديد ز ارواح جدا مي آيد
رنگ او يافت از آن روي چنين خوش رنگست
بوي او يافت کز او بوي وفا مي آيد
مست او گشت از آن رو همگان مست ويند
خوش لقا گشت کز آن ماه لقا مي آيد
ني بگويم ز ملولي کسي غم نخورم
که شکر رشک برد ز آنچ مرا مي آيد
زان دليرست که با شير ژيان رو کردست
زان کريمست که از گنج عطا مي آيد
آنک سرمست نباشد برمد از مردم
تا نگويند کز او بوي صبا مي آيد
بس کن اي دوست که سنبوسه چو بسيار خوري
که ز سنبوسه تو را بوي گيا مي آيد