خنک آن کس که چو ما شد همگي لطف و رضا شد
ز جفا رست و ز غصه همه شادي و وفا شد
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
مه و خورشيد نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
چو شه عشق کشيدش ز همه خلق بريدش
نظر عشق گزيدش همه حاجات روا شد
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهاي الهي به يکي لحظه کجا شد
چو زمين بود فلک شد همگي حسن و نمک شد
بشري بود ملک شد مگسي بود هما شد