دلم را ناله سرناي بايد
که از سرناي بوي يار آيد
به جان خواهم نواي عاشقانه
کز آن ناله جمال جان نمايد
همي نالم که از غم بار دارم
عجب اين جان نالان تا چه زايد
بگو اي ناي حال عاشقان را
که آواز تو جان مي آزمايد
ببين اي جان من کز بانگ طاسي
مه بگرفته چون وا مي گشايد
بخوان بر سينه دل اين عزيمت
که تا فرياد از پريان برآيد
چو ناله مونس رنجور گردد
گرش گويي خمش کن هم نشايد