اي خفته شب تيره هنگام دعا آمد
وي نفس جفاپيشه هنگام وفا آمد
بنگر به سوي روزن بگشاي در توبه
پرداخته کن خانه هين نوبت ما آمد
از جرم و جفاجويي چون دست نمي شويي
بر روي بزن آبي ميقات صلا آمد
زين قبله به ياد آري چون رو به لحد آري
سودت نکند حسرت آنگه که قضا آمد
زين قبله بجو نوري تا شمع لحد باشد
آن نور شود گلشن چون نور خدا آمد