پيشتر آ روي تو جز نور نيست
کيست که از عشق تو مخمور نيست
ني غلطم در طلب جان جان
پيش ميا پس به مرو دور نيست
طلعت خورشيد کجا برنتافت
ماه بر کيست که مشهور نيست
پرده انديشه جز انديشه نيست
ترک کن انديشه که مستور نيست
اي شکري دور ز وهم مگس
وي عسلي کز تن زنبور نيست
هر که خورد غصه و غم بعد از اين
با رخ چون ماه تو معذور نيست
هر دل بي عشق اگر پادشاست
جز کفن اطلس و جز گور نيست
تابش انديشه هر منکري
مقت خدا بيند اگر کور نيست
پير و جوان کو خورد آب حيات
مرگ بر او نافذ و ميسور نيست
پرده حق خواست شدن ماه و خور
عشق شناسيد که او حور نيست
مفخر تبريز تويي شمس دين
گفتن اسرار تو دستور نيست