هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست
به هر چه روي نهي بي وي ار نکوست بدست
چو مغز خام بود در درون پوست نکوست
چو پخته گشت از اين پس بدانک پوست بدست
درون بيضه چو آن مرغ پر و بال گرفت
بدانک بيضه از اين پس حجاب اوست بدست
به خلق خوب اگر با جهان بسازد کس
چو خلق حق نشناسد نه نيک خوست بدست
فراق دوست اگر اندک ست اندک نيست
درون چشم اگر نيم تاي موست بدست
در اين فراق چو عمري به جست و جو بگذشت
به وقت مرگ اگر نيز جست و جوست بدست
غزل رها کن از اين پس صلاح دين را بين
از آنک خلعت نو را غزل رفوست بدست