هر نفس آواز عشق مي رسد از چپ و راست
ما به چمن مي رويم عزم تماشا که راست
نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسيد
صبح سعادت دميد وقت وصال و لقاست
اي شه صاحب قران خيز ز خواب گران
مرکب دولت بران نوبت وصل آن ماست
طبل وفا کوفتند راه سما روفتند
عيش شما نقد شد نسيه فردا کجاست
روم برآورد دست زنگي شب را شکست
عالم بالا و پست پرلمعان و صفاست
اي خنک آن را که او رست از اين رنگ و بو
زانک جز اين رنگ و بو در دل و جان رنگ هاست
اي خنک آن جان و دل کو رهد از آب و گل
گر چه در اين آب و گل دستگه کيمياست