شاه گشادست رو ديده شه بين که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرين که راست
شاه در اين دم به بزم پاي طرب درنهاد
بر سر زانوي شه تکيه و بالين که راست
پيش رخ آفتاب چرخ پياپي کي زد
در تتق ابر تن ماه به تعيين که راست
ساغرها مي شمرد وي بشده از شمار
گر بنشد از شمار ساغر پيشين که راست
از اثر روي شه هر نفسي شاهدي
سر کشد از لامکان گويد کابين که راست
اي بس مرغان آب بر لب درياي عشق
سينه صياد کو ديده شاهين که راست
هين که براقان عشق در چمنش مي چرند
تنگ درآمد وصال لايقشان زين که راست
سيمبر خوب عشق رفت به خرگاه دل
چهره زر لايق آن بر سيمين که راست
خسرو جان شمس دين مفخر تبريزيان
در دو جهان همچو او شاه خوش آيين که راست